تيشه به ريشه

 دارم قلع و قمع ميكنم
يه تيشه برداشتم و به هرچي مثلن دوسته ميزنم

دوست واقعي ميخوام . نه دوستي كه اسمش دوست باشه. نه اينكه ايده و فكرمو بدونه و بعد مخالف عقايدم برام نسخه بپيچه . اونم زماني كه ازش نسخه نخواستم و گذاشتمش كنار

دارم تيشه به ريشه ميزنم و دورمو خلوت ميكنم

نبود اينجور دوستا بهتر از بودنشونه


پ.ن:

ميدونم اما خيلي بد و سنگدل شدم . بهم خرده نگيريد . اينجوري فقط ناراحتم كه چرا تنهام اما  اونطوري عذابم به ازاي هر مثلن دوست چندين برابره

دل

گوشي تلفن رو برداشتم

ميخواستم زنگ بزنم . يكي يكي اسم هاشون اومد جلو چشمم

.

.

.

اما

چرا هميشه من زنگ بزنم ؟ چزا من به يادشون باشم ؟ حتا اون .... ! با همه ي دلخوريم وقتي اومد مشهد همه ي مشكلات و درگيريهامو پيچوندم كه برم ببينمش و كسي رو كه نميخواستم همراهم كردم
اما وقتي رفت حتا يه اسمس هم نزد

گوشي رو گذاشتم

وقتي نميخوانم . منم نميخوامشون