سخت

خيلي وقته براي اين عروسي روزشماري ميكنم . چندين و چند سال . به اندازه همه ي دوستي مون . به اندازه ساعتهايي كه دوستشون دارم و آرزوي اين جشن رو ميكردم .

اما

زندگيم يه جور يكنواختي و بي حوصلگي رو توي خودش داره . از اداره به خونه و في.سبو.ك و خواب و دوباره اداره .
حال و حوصله هيچي رو ندارم . تبديل شدم به يه بهناز سنگي كه از غم ديگران چند لحظه غمگين ميشه اما ديگه غصه كسي رو نميخوره . ديگران براش بي اهميت شدند.

رفتن به اون عروسي دردسر هاي خودش رو داره .قبل از رفتن  و بعد از رفتن
اين يه طرف قضيه س .
اما حالا خوده همون عروسي هم يه جور معضل شده . بهنازي كه توي اون عروسي غريبه س و هيچ كسي رو نميشناسه . اين نشناختن يعني نشستن يه گوشه و تماشاي آدمها . مث اكثر مهموني و عروسي هايي كه اين چند وقته رفتم . يه مهموني كه عده آدم جلوم رقصيدن و من حتا حس رقص نداشتم !
عمق فاجعه رو كسي ميتونه درك كنه ؟ بهنازي كه عاشقه رقصه ، حس رقصيدن نداره !

حالا اين به كنار ! تصور اينكه اونجا كسي هست كه ازش متنفري و حتا اسمش آزارت ميده چه برسه به ديدنش

كاش حال و حوصله و انگيزه بيشتري داشتم . كاش توان مبارزه سابق رو داشتم تا تبعات و پيامدهاي يه تهران رفتن و اومدن رو به جون ميخريدم . كاش...

ازدواج - معيارهاي ازدواج

مطالب رو در ادامه مينويسم .
لطفن دوستان و اقوامي كه عقايد و افكار من براشون خنده داره نخونن! واقعن جنبه ي اينو ندارم ك بخواييد در جمع بنشينيد و سوسه بياييد و مسخره بازي راه بندازيد .

ممكنه حرفام كمي غير اخلاقي باشه ! و برخي كلمات زشت و زننده براي يك دختر !

ادامه نوشته

زندگي بدون خاطره هاي آينده

يه زماني نوشتن خاطره هاي آينده برام دلچسب و شيرين بود
آرامبخش
نشاط آور
و

اميدبخش


اما الان شاهد خراب شدن دونه دونه خاطره هاي آينده م هستم
دونه دونه

خدا

دوباره خودت رو بهم نشون بده

دوباره و چند باره

ميدوني كه الان ميتوني منو برا هميشه اسير كني

قرآن

چندين سال پيش به ايمان يه هديه دادم
يه قرآن
بعدترها توي يكي از نوشته هاي ايمان خوندم كه وقت درماندگي رفته بود سراغ اون قرآن     " قرآن دزي"

نميدونم چرا اما از اينكه اون قرآن بهش آرامش داده بود خوشحال شدم

يادته ايمان ؟


ميخوام امروز هم يه قرآن هديه بدم . به دوست و عزيزي كه فردا تولدشه
تولدت مبارك

آرزوها

دلم ميخواد يه باغ داشته باشم پر از ميوه هاي فصل هاي مختلف
استخر
آلاچيق
تو خونه ش يه كابخونه بزرگ باشه و پر از كتاب

يه خط اينترنت پر سرعت

و آرامش

چند شب پيش خواب يه همچين جايي رو ميديدم . انقده اون خواب آرامبخش بود برام كه وقتي بيدار شدم با اينكه 3 ساعت خوابيده بودم اما خستگي از تنم رفته بود


27تير

تولدت هم مثل خودت نحس بود

ديروز بدترين روز عمرم بود

نه به خاطر تو

نحسي تو و روز تولدت منو گرفت

شرح حال

از همه بي خبرم . از همه
از سبزوار و بچه هاي نشريه و خيريه

از بچه هاي دانشگاه

از بعضي به اصطلاح دوستان  و فرزندان !!!

اما يه طور خاصي  آرومم

آروم

لذت-شادماني

خيلي خوشحال شدم . خبر خوشي بود

خبر خوشي كه حتي ميتونه پاياني باشه بر يه رابطه
يه رابطه از نو بنا شده

اما خوشحال شدم . حتا با اينكه انتظار ديگه ايي داشتم . شايد يك ارتباط متقابل . به عبارتي انتظاراتي داشتم

مهم نيست

خوشحالم

خبر مرتبط

 

حالا كه شدي خواننده خاموش وبلاگ و ريدر و پلاس

 لازم نيست مظلوم نمايي كني و حال منو از ديگران بپرسي.

من هم تلفن دارم ! اون هم ۲ خط  و هم ايميل و وبلاگ

آخرین تیر ترکش

اولین نفر " م " بود . بعد از یازده سال دوستی صمیمی و به اصطلاح خواهرانه !!! بعد از عقد شرعی و یه هفته به مراسم عروسیش بهم خبر ازدواجش رو داد

دومین نفر " پ " بود . دوستیمون از سال 83 بود و اون هم دوستی صمیمی و باز هم به اصلاح ! خواهرانه
بعد از 4 ماه از اینکه عقد کرد بهم خبر داد ازدواج کرده و با اینکه دوهفته قبل از مراسم عروسیش ازش پرسیده بودم که کی مراسم داره نگفت ! و یه هفته قبل مراسم بهم خبر داد


و حالا سومین نفر " س"

یه شنبه عقد کرده و خوشحالم که شاده .

اما

امیدوارم این سومین دفعه و آخرین دفعه باشه . آخرین دفعه که اعتماد میکنم و دل میسوزنم و کسی رو نزدیک میدونم .

اونقدر نزدیک که براش خواهرانه کاری رو انجام بدم. دل بسوزونم . اشک بریزم . و با شادیش بخندم

آخرین دفعه


پ.ن :
"س " عزیز  ، صدام بغض داشت و اشکم جاری . اما نه به خاطر اینکه تو شادی یا غمگین . به خاطر خودم بود . خودم! و حماقتم

بچه آخر

بچه ی آخر که باشی هیچ وقت بزرگ نمیشی و هیچ وقت نمیتونن قبول کنن که کاری رو تو انجام دادی

حتا

اگه بیشترین زحمت رو کشیده باشی

افسوس

یکی از آرزو ها و خاطره های آینده ی ذهنم " حضور شماها " بود

حیف

حذف شدید و نبودید

تفاوت 2 دنیا

دوتا پسر 30 ساله ن

یکی 11میلیون میگیره و میگه اینکه دردی رو دوا نمیکنه

یکی آرزوش داشتن 5 میلیونه که که دردش رو دوا کنه 


مملکته داریم ؟

خبر خوش در اوج خستگی

دیروز بعد مدتها به " ش " زنگ زدم و از شنیدن خبر ازدواجش کلی خوشحال شدم . شاید باورنکردنی باشه اما انقدر خوشحال شدم که خستگی کار از تنم در رفت .

ازت ممنونم خدایا

ممنون

برای تو


ادامه نوشته

نتیجه

تقریبن از همون زمانی که خواهرزاده هام ازدواج کردند و حقوق وشروط ۵گانه ضمن عقد رو گرفتند  همیشه به دیگران هم اگاهیی میدادم  تا این کار رو انجام بدند
حق طلاق مطلق - حق مسکن -حق کارو تحصیل -حق خروج از کشور- حضانت فرزند

اما یه دوستی داشتم که مخالف بود . میگفت این حرفا یعنی چی . اصلن یعنی چی که حق طلاق بگیری و ....

حالا .... بعد از ۴سال.....

از همسرش داره جدا میشه و حالا رسیده به حرف من و اعتراف میکنه که اشتباه فکر میکرده

پ.ن:
درسته که خوب نیست اول ازدواج آدم بخواد حرف طلاق رو بزنه اما بعضی چیزا و بعضی کارا دور اندیشی ما رو نشون میده . انسان عاقل باید به فکر همه جا و همه وقت باشه. بهتره اول یه نگاه به اطرافمون بندازیم و ببنیم اگه اتفاقی برای ما بیوفته چی میخاویییم و بعد راجع بهش اظهار نظر کنیم

اب بر آتش

 

گاهي اتيش شعله ميكشهوُ گر ميگيره و ميره بالا و بالا و به همه گرما ميده  داغي و حس خوب

 

و يه دفعه يه كوه يخ رو ميذارن روش و ميميره

اين حال منه

شادمانی

دیروز رفتم محل کار قبلیم و با معاون مدیر حرف زدم . بابت اضافه کاری که حدود50ساعت انجام داده بودم و هیچ حق الزحمه ایی بهم ندادن .

به هر حال جاتون خالی ، بهنازی که میترسید از شیخ کریمی ، رفت و کل کل کرد . اون صداشو برد بالا و منم نمیذاشتم حرف بزنه و هی شرع رو میکوبیدم تو ملاج کچلش :))))

تقصیر خودش بود !!! میخاست هی وقتی جلسه میذاشت آیه و حدیث ردیف نکنه .

آخر که از اتاقش اومدم بیرون بهش گفتم :
خواهرانه یه نکته و درسی هم من بهتون میدم ! همیشه طوری رفتار کنید که اگه توی این جایگاه نبودید همون احترام رو وبذارن بهتون


و از اتاقش اومدم بیرون
شاد شدم . لذت بردم . درسته هی گلوم خشک میشد و صدام دو رگه میشد اما حرفمو زدم .

خواب

یه زمانی آرزوم دیدن خوابت بود و تو خواب کنارت راه رفتن و قدم زدن
چقدر شاد بودم وقتی خوابت رو میدیدم
وقتی کنارت قدم میزدم
وقتی بهم محبت میکردی و از نگاهت عشق رو میخوندم

دیشب خوابت رو دیدم
پر از مهر و محبت و عشق

اما وحشت زده از خواب پریدم و خوابم رو برا آب تعریف کردم و صدقه دادم
دیدن تو توی خواب حالا برام کابوسه

کابوس