امروز داشتم ایمیلهامو پاک میکردم . یه سری ایملها بود که برا سال ۸۰ یا ۸۳ بودند و باعث شد بشینم فکر کنم . خیلی آدما تو زندگیم بودن  و رفتند

تو بهم گفتی : یه نیگا بنداز! دوست ثابتی نداری.
آره دوست ثابت ندارم . چون برا دوستام مایه میذارم . برام دوست نیستند وخواهرند .باشون در همون حد مایه میذارم و انتظار و توقع دارم توی یه رابطه فقط من مایه نذارم . اما .....
برا تو فقط دوست بودم !!!دوست . در حالیکه خواهرانه دل سوزوندم برات
این روزها هی یادت میوفتم . دلم برات تنگ میشه . خیلی زیاد اما ........
وقتی تو حالمو نمیپرسی چرا من باید مدام حالت رو بپرسم!!!!

دوست داشتم .شاید برام سوال شده بود این دوست داشتن معمولیه یا اینکه عشق!!! شاید چون بر اثر مرور زمان یاد گرفتم احساسی نیگا نکنم و منطقی به آدما نگاه کگنم و بسنجمشون.
اومدی و رفتی . خودت اومدی و خودت رفتی اما هنوز رفتنت برام سواله . هنوزم دوست دارم .دلم برات تنگ میشه اما نمیدونم یه روز از برگردی بهت توجهی دارم یا نه. نمیدونم میتونم دوست داشته باشم یا نه

 

و الان یه ماهه که نیستم نت . سکوت رادیویی. ببینم چند نفر به یادمن!!! چه نتیجه گیری سختی.