دلتنگی
مامان رفت
خیلی یهو و بی مقدمه
و من در حسرت
حسرت اینکه با مامان برم خرید
حسرت اینکه مامان خوشبختی منو ببینه
حسرت دیدن من توی لباس عروسی
حسرت حرفهای دخترونه م
حسرت مادرشدنم
حسرت
حسرت
حسرت
و حالا ترس
ترس از دست دادن بابا
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و سوم بهمن ۱۳۹۲ ساعت 7:49 توسط Ben
|
میخوام درباره ی خودم و عقایدم بنویسم . اون چیزی که فکر میکنم . بدون اینکه برام اهمیت داشته باشه دیگران چی درباره م فکر میکنند