مامان رفت

خیلی یهو و بی مقدمه

و من در حسرت

حسرت اینکه با مامان برم خرید

حسرت اینکه مامان خوشبختی منو ببینه

حسرت دیدن من توی لباس عروسی

حسرت حرفهای دخترونه م

حسرت مادرشدنم

حسرت

حسرت

حسرت

و حالا ترس

ترس از دست دادن بابا