دل نوشت
عروسی نوه عموم وقتی منو خواهرم محلی رفصیدیم و بپر بپر کردیم همین طوری عرق ریختم و همه هم هی بهم میگفتند که :
وایی بهناز اگه هر روز برقصی لاغر میشی !!!!!اما چرا باور نمیکنن از بس رقصیدم بدنک به این رقصا کالری نمیسوزونه !!!؟!؟!؟!؟
میخوام شروع کنم به درس خوندن . مرضیه رو مجبور کردم که بیاد خونمون شاید تا اردیبهشت بشه درس خوندو شاید خدا هم یه پولی از آسمون فرستاد تا بشه شهریه داد . برام دعا کنید
هنوزم دپسرده م هزاران هزار چرا توی مغزم میچرخه و جوابی براش ندارم .خاطرات رو مرور میکنم و میپرسم و میپرسم اما جوابی ندارم . این چراها مخصوص یه نفر نیست . از خیلیاس . از دوست از دشمن . از آشنا ..از همه
منم مقصرم اما یه چیزیو خیلی خوب میدونم . شروع کننده نیستم ولی تلافی کننده م !
سال قبل این روزا .........و بعد ۱بهمن و شبی دهشتناک و خاطراتی افتضاح که هنوز هم روی من تاثیر مستقیم داره و نمیتونم فراموششون کنم
امروز باز هم داشتم از درد میمردم اما به توصیه ی یه دوست عزیز که مستقیمن منو از بروفن نهی کرد نخوردم .گاهی اوقات یه سری چیزا باعث میشه یاد کسایی بیوفتی و اون چراها بیاد تو ذهنت .و من امروز و هر وقت که رو شونه ی چپ میخوابم و کمرک و کتفم درد میگیره یا هر وقت که شبا بیخوابی به سرم میزنه یا گاهی که از دهنم در میره میگم " باچه باچه " یا سربازی رو میبینم یا آردی .......
همیشه شاد باشی
امروز پشت چراغ قرمز و تو ترافیک کنار یه پژو مشکی وایستادم ..آهنگ رضا صادقی گذاشته بود و خیلی شبیه اون بود .نفسم بند اومدو دوباره فشارم داشت میوفتاد .شاید برات جالب باشه اما همون آهنگ مسخره رو گذاشته بود .وقتی موبایلم زنگ خورد داشتم بالا میووردم . میترسیدم بازم اون باشه اما یه دوست خوب بود
امیدوارم به راه راست هدایت شی و بدون خیلی دلم برای همسرت میسوزه .خاااااااااااااااااااااااااک بر سرش برای موندن با تو
دیشب با مهتاب حرفیدم .مهتابی که همیشه برام الگو بوده .شاید خیلیا رفتارشو قبول نداشته باشن اما من دوسش دارم بخاطر صداقتش.قبلن راجع بهش نوشتم پس دیگه هیچی نمیگم جز اینکه
امیدوارم شاد باشی و دیگه صداتو اینجوری نشنوم:*
میخوام درباره ی خودم و عقایدم بنویسم . اون چیزی که فکر میکنم . بدون اینکه برام اهمیت داشته باشه دیگران چی درباره م فکر میکنند